English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (1603 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lug U سنگین حرکت کردن
lugged U سنگین حرکت کردن
lugging U سنگین حرکت کردن
lugs U سنگین حرکت کردن
larrup U سنگین حرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lumber U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
low low U حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
pedrail U اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
change down U به دنده سنگین حرکت کردن
Other Matches
autogyro U هواپیمایی سنگین که توسط چند رتور حرکت میکند
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
gravitate U سنگین کردن
encumbered U سنگین کردن
loads U سنگین کردن
load U سنگین کردن
encumbers U سنگین کردن
encumbering U سنگین کردن
encumber U سنگین کردن
incumber U سنگین کردن
gravitates U سنگین کردن
gravitated U سنگین کردن
emcumber U سنگین کردن
clogs U : سنگین کردن
clogged U : سنگین کردن
clog U : سنگین کردن
gravitating U سنگین کردن
weight U سنگین کردن
trade-off U سبک و سنگین کردن
trade-offs U سبک و سنگین کردن
trade off U سبک و سنگین کردن
delibration U سبک سنگین کردن
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
stumps U قطع کردن سنگین افتادن
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
stumped U قطع کردن سنگین افتادن
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
stumping U قطع کردن سنگین افتادن
stump U قطع کردن سنگین افتادن
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
ballast U سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
kentledge U چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braid U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on U ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
loitering U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
departure U حرکت کردن
to bear oneself U حرکت کردن
waggling U حرکت کردن
skewing U کج حرکت کردن
have way on U حرکت کردن
moved U حرکت کردن
get under way U حرکت کردن
move U حرکت کردن
sailings U حرکت کردن
waggles U حرکت کردن
inch U حرکت کردن
moves U حرکت کردن
departures U حرکت کردن
skews U کج حرکت کردن
sail U حرکت کردن
sailed U حرکت کردن
waggle U حرکت کردن
skew U کج حرکت کردن
to weigh anchor U حرکت کردن
whir U حرکت کردن
waggled U حرکت کردن
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
trail U بدنبال حرکت کردن
zigzags U حرکت زیگزاگی کردن
trails U بدنبال حرکت کردن
zigzagging U حرکت زیگزاگی کردن
submarines U زیردریا حرکت کردن
submarine U زیردریا حرکت کردن
lazier U باکندی حرکت کردن
sailings U با نازوعشوه حرکت کردن
sailed U با نازوعشوه حرکت کردن
zigzagged U حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide U باجزرومد حرکت کردن
trailed U بدنبال حرکت کردن
trance U باچالاکی حرکت کردن
sail U با نازوعشوه حرکت کردن
trances U باچالاکی حرکت کردن
lazy U باکندی حرکت کردن
trailing U بدنبال حرکت کردن
sneaked U دزدکی حرکت ه کردن
laziest U باکندی حرکت کردن
skeet U باسرعت حرکت کردن
streaking U بسرعت حرکت کردن
to bolt U ناگهانی حرکت کردن
pule U باصدا حرکت کردن
spanked U با سرعت حرکت کردن
dart U بسرعت حرکت کردن
spank U با سرعت حرکت کردن
to make an early start U زود حرکت کردن
underway U در حال حرکت کردن
make leeway U حرکت پهلویی کردن
crawfish U به پشت حرکت کردن
range U سیر و حرکت کردن
ranges U سیر و حرکت کردن
streaks U بسرعت حرکت کردن
streak U بسرعت حرکت کردن
ranged U سیر و حرکت کردن
streaked U بسرعت حرکت کردن
to move on U واداربه حرکت کردن
spanks U با سرعت حرکت کردن
darted U بسرعت حرکت کردن
spiraled U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral U بطورمارپیچ حرکت کردن
whirry U بعجله حرکت کردن
jink U بسرعت حرکت کردن
sneak U دزدکی حرکت ه کردن
sneaks U دزدکی حرکت ه کردن
spirals U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling U بطورمارپیچ حرکت کردن
crabs U به پهلو حرکت کردن
darting U بسرعت حرکت کردن
infile U به ستون دو حرکت کردن
zigzag U حرکت زیگزاگی کردن
spiralling U بطورمارپیچ حرکت کردن
crab U به پهلو حرکت کردن
spiralled U بطورمارپیچ حرکت کردن
rippled U بطور موجی حرکت کردن
skips U رقص کنان حرکت کردن
zoomed U با صدای وزوز حرکت کردن
fudge U فریفتن اهسته حرکت کردن
ripple U بطور موجی حرکت کردن
ripples U بطور موجی حرکت کردن
rippling U بطور موجی حرکت کردن
skipped U رقص کنان حرکت کردن
maneuver U حرکت دادن یاحرکت کردن
accosted U در امتداد چیزی حرکت کردن
skip U رقص کنان حرکت کردن
maneuver U حرکت جنگی مانور کردن
accosting U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts U در امتداد چیزی حرکت کردن
criss-cross U بهطور متقاطع حرکت کردن
accost U در امتداد چیزی حرکت کردن
criss-crossed U بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses U بهطور متقاطع حرکت کردن
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
proceed U رهسپار شدن حرکت کردن
wriggled U حرکت کرم وار کردن
zooms U با صدای وزوز حرکت کردن
fudged U فریفتن اهسته حرکت کردن
shuffling U این سو وان سو حرکت کردن
shuffles U این سو وان سو حرکت کردن
zoom U با صدای وزوز حرکت کردن
shuffled U این سو وان سو حرکت کردن
shuffle U این سو وان سو حرکت کردن
fudging U فریفتن اهسته حرکت کردن
lobs U با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbing U با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
fudges U فریفتن اهسته حرکت کردن
lobbed U با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
to flounce U حرکت تند و ناگهانی کردن
wriggle U حرکت کرم وار کردن
proceeded U رهسپار شدن حرکت کردن
departs U روانه شدن حرکت کردن
skulks U گروه دزدکی حرکت کردن
departing U روانه شدن حرکت کردن
depart U روانه شدن حرکت کردن
skulking U گروه دزدکی حرکت کردن
choking U مسدود کردن از حرکت بازداشتن
skulked U گروه دزدکی حرکت کردن
starboard U بطرف راست حرکت کردن
criss-crossing U بهطور متقاطع حرکت کردن
skulk U گروه دزدکی حرکت کردن
slug U مثل حلزون حرکت کردن
cannonball U سریع السیر حرکت کردن
slugged U مثل حلزون حرکت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com